header

وب سایت رسمی متین شریفی

وب سایت رسمی متین شریفی
شاید این غصه مرا بعد تو دیوانه کند
شاید این غصه مرا بعد تو دیوانه کند
که قرار است کسی موی تو را شانه کند
متین شریفی
ناگفته های این دلِ آزرده از جهان
ناگفته های این دلِ آزرده از جهان
باشد برای خلوت پنجاه سالگی
متین شریفی
زمانه وفق مراد کسی نمی گذرد
زمانه وفق مراد کسی نمی گذرد
چه عمرها که به دلواپسی نمی گذرد
متین شریفی
آفت افتاده به جان ها، به زبان ها بدتر
آفت افتاده به جان ها، به زبان ها بدتر
چشم و گوش همه باز است، دهان ها بدتر
متین شریفی
رویای وصل ساحل تو از سرم افتاد
رویای وصل ساحل تو از سرم افتاد
دیگر نمی پیچد صدای موج در گوشم
متین شریفی
گفتم غم و انسانیت و غفلت و افسوس
گفتم غم و انسانیت و غفلت و افسوس
گفتند چرا در سخنت واو زیاد است

دیدم چه بگویم به جز این پاسخ کوتاه
تا در پی فرع است جهان گاو زیاد است
متین شریفی
من برای سرودن از مردم
من برای سرودن از مردم
دفتر خلق را ورق زده ام

تو چرا از شنیدن سخنم
دردت آمد که حرف حق زده ام
متین شریفی
در این زمانه از این ساده تر قیاسی نیست
در این زمانه از این ساده تر قیاسی نیست
کسی شبیه کسی که تو میشناسی نیست
متین شریفی
با شعر مگر که بشکند قفل سکوت
با شعر مگر که بشکند قفل سکوت
دنیای بدون شعر یعنی برهوت
متین شریفی
از واقعیت می نوشتم تا بفهمند
از واقعیت می نوشتم تا بفهمند
هر بار اما پشت دستم داغ میشد

عمری که پای فهم مردم از کفم رفت
صرف لجن میکردم اکنون باغ میشد

متین شریفی
یک ذهنم و صد خیالِ مشغول به تو
یک ذهنم و صد خیالِ مشغول به تو

پیچیده تر از شلوغی تهرانم

متین شریفی
سر ذوق آمدم از خنده ی تو ، باز بخند
سر ذوق آمدم از خنده ی تو ، باز بخند

بی تفاوت به جهان باش و فقط ناز بخند

متین شریفی
از راهِ رفته ام ، دو قدم هم نرفته ای
از راهِ رفته ام ، دو قدم هم نرفته ای

اکنون برای موعظه های تو زود نیست؟

متین شریفی
حالا که بعد خوشگذارنی کنار او
حالا که بعد خوشگذارنی کنار او

برگشته ای به حال پریشان سابقت

کج کرده ای مسیر دلت را به سمت ما

افتاده ای به یاد رفیقان سابقت!

متین شریفی
یک ذهنم و صد خیالِ مشغول به تو
یک ذهنم و صد خیالِ مشغول به تو

پیچیده تر از شلوغی تهرانم

متین شریفی
به گرد پای تو حتی نمیرسم ای عشق
به گرد پای تو حتی نمیرسم ای عشق

نباشد این همه غم در توان من، آرام

متین شریفی
از جهان مانده فقط جان که مرا ترک کند
از جهان مانده فقط جان که مرا ترک کند

من چنانم که محال است کسی درک کند

***

پای خود را میگذارم از حقیقت پیش تر

خسته ام از زندگی، از حرف مردم بیشتر

متین شریفی
کمتر از چند صباحی که به شادی پرداخت
کمتر از چند صباحی که به شادی پرداخت

رانده شد از دل اغیار و پشیمان برگشت

گفته بودم که نباید برود ، گوش نکرد

رفت و آلوده به آغوش رقیبان برگشت

متین شریفی
رفتم که تو سهم بهتر از من باشی
رفتم که تو سهم بهتر از من باشی

راضی شده ای به کمتر از من، افسوس

متین شریفی
از عشق فقط درد و غم و خاطره اش ماند
از عشق فقط درد و غم و خاطره اش ماند

آنقدْر که هوش از سرمان رفت چه کردیم؟

متین شریفی
دیگر چه باید بگذرد از مرزهای فکری ام
دیگر چه باید بگذرد از مرزهای فکری ام

وقتی دچار حالتی مثل کُمای فکری ام

متین شریفی
چه اشتباه بزرگی که جای بودنِ هم
چه اشتباه بزرگی که جای بودنِ هم

گذشت عمر کم ما به آزمودنِ هم

متین شریفی
هر لحظه پر از حرفم و ساکت ترم از آه
هر لحظه پر از حرفم و ساکت ترم از آه

عاقل به نظر می رسم و غرق جنونم

سرخورده نباشم چه کنم بین جماعت

با این همه تنهایی ناگفته درونم

متین شریفی
دنیا  اگر  حتی  بر آید از پس دنیا
دنیا اگر حتی بر آید از پس دنیا

کوتاه فکری های مردم را حریفی نیست

متین شریفی
گیرم اصلا هنرم شهره ی یک شهرم کرد
گیرم اصلا هنرم شهره ی یک شهرم کرد

درد هجر تو به شاعر شدنش می ارزد؟

متین شریفی
طعنه ی مردم این شهر زمین گیرم کرد
طعنه ی مردم این شهر زمین گیرم کرد

به خدا، حرف، فقط حرف مرا پیرم کرد

متین شریفی
بیشتر میگویی و کمتر به باور میرسد
بیشتر میگویی و کمتر به باور میرسد

کم به عقل آدمی فهم برابر میرسد

متین شریفی
بس که بر تاب و تبم افزوده ای با رفتنت
بس که بر تاب و تبم افزوده ای با رفتنت

ترس دارم غصه از حد توانم بگذرد

متین شریفی
عذاب می کشد از بسته بودن پر و بالش
عذاب می کشد از بسته بودن پر و بالش

پرنده ای که قفس را برای دانه بخواهد

متین شریفی